لورنزو پلگرینی؛ کاپیتان و مرد اول آ اس رم/ ایستگاه تاکتیک,خالکوبی فارسی روی گردن بازیکن معروف رم!/عکس,خالکوبی فارسی روی گردن بازیکن معروف ایتالیا+عکس,
لورنتسو پلگرینی بازیکن رم بازیکن ۲۷ ساله تیم ملی فوتبال ایتالیا جملهای را به زبان فارسی روی گردن خود خالکوبی و تتو کرده و نوشته است: «به خودت ایمان داشته باش». تصویر یکی از بازیکنان تیم ملی فوتبال ایتالیا و همبازی سردار آزمون مورد توجه رسانههای ایرانی قرار گرفت را در ادامه ببینید:
خالکوبی فارسی بازیکن رم
چند روزی است تتوی فارسی روی گردن لورنتزو پلگرینی مورد توجه رسانههای ایرانی قرار گرفت.
لورنزو پلگرینی بازیکن تیم فوتبال رم ایتالیا در صفحه رسمی لیگ اروپا خالکوبی به زبان فارسی روی گردنش انجام داده که اینروزها بسیار مرد توجه کاربران قرار گرفته است. او جملهای را به زبان فارسی روی گردن خود تتو کرده و نوشته است: «به خودت ایمان داشته باش» توجه رسانههای ایرانی را جلب کرده است.
بیوگرافی لورنتسو پلگرینی
لورنزو پلگرینی (ایتالیایی: (loˈrɛntso pelleˈɡriːni؛ زادهٔ ۱۹ ژوئن ۱۹۹۶) یک بازیکن حرفهای فوتبال اهل ایتالیا است که در پست هافبک هجومی برای باشگاه آ.س رم، که کاپیتان آن است، و تیم ملی فوتبال ایتالیا بازی میکند.
پلگرینی پرورشیافته آکادمی رم است که در سال ۲۰۰۷ به این باشگاه پیوست و اولین بازی خود را در سال ۲۰۱۵ برای بزرگسالان انجام داد. او در اواخر همان سال راهی ساسولو شد، جایی که قبل از بازگشتش در ژوئیه ۲۰۱۷ به رم، بیش از پنجاه بازی در تمام مسابقات برای ساسولو انجام داد.
پلگرینی در رم متولد شده و درحالی که در جوانی از آریتمی رنج میبرد در سن ۹ سالگی به آکادمی جوانان تیم رم پیوست. او که قبلاً با باشگاه در لیگ جوانان یوفا حضور پیدا کرده بود، اولین بازی رسمی خود را برای برزگسالان رم در سن ۱۸ سالگی توسط سرمربی وقت رودی گارسیا در ۲۲ مارس ۲۰۱۵ به عنوان بازیکن تعویضی به جای صالح اوچان در نیمه دوم در برد ۱–۰ مقابل چزنا در سری آ انجام داد.
دانلود رمان باز هم من اثر جوجو مویز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این کتاب، سومین عنوان از سه گانهی «من پیش از تو» به حساب میآید. لوییزا کلارک برای شروع یک زندگی جدید به نیویورک میرسد و مطمئن است که میتواند علاوه بر لذت بردن از این ماجراجویی تازه، رابطهاش با سم را نیز در چند هزار مایل آن طرفتر، زنده نگه دارد. او به دنیای میلیونرها پا میگذارد و برای لئونارد گاپنیک و همسردوم بسیار جوانترش، اگنس، مشغول به کار میشود. لو مصمم است که بیشترین بهره را از این تجربه ببرد و خود را کاملاً غرق کار و زندگی جدیدش در نیویورک میکند. او پس از مدتی با جاشوا رایان آشنا میشود؛ مردی که نجوایی از گذشتهی لو را همراه خود دارد. زندگی لو خیلی زود مسیر تازهای به خود میگیرد …
خلاصه رمان باز هم من
ناتان همانطور که قول داده بود آنجا در انتظار من بود. فکری آزار دهنده و عجیب درون سرم میچرخید و میگفت که او نخواهد آمد؛ اما او آنجا بود و دست بزرگش را از بالای سر تمام کسانی که پیرامونش ایستاده بودند برای من تکان می داد وقتی نزدیک شدم با دست دیگرش مردم را کنار زد و به طرف من شتافت. لبخندی بزرگ بر چهره اش نشسته بود و من را با یک دست در آغوش گرفت و از روی زمین بلند کرد «لو!» خوشحال بودم که برای لحظاتی چهرهاش پشت سر من قرار گرفت و میتوانستم احساسات ناشی از صحبت کردن در
مورد ویل و خستگی ناشی از هفت ساعت پرواز پرفراز و نشیب با هواپیما را از چهره ام پاک کنم. -به نیویورک خوش آمدی کوچولو! میبینم که ترجیح دادی در سفر هم پیراهن بپوشی هان؟! او دستم را در دست گرفته بود و میخندید من پیراهن طرح ببری مدل سالهای ۱۹۷۰ خود را با دست مرتب کردم و در همان حال فکر کردم احتمالا در این لباس شبیه به ژاکلین کندی در سالهایی شدم که اوناسیس از معروفترین شخصیتهای زمان در آمریکا بود. البته اگر ژاکلین کندی هم مانند من نیمی از قهوه مجانی هواپیما را روی پیراهنش
ریخته بود. -چقدر خوبه که میبینمت! ناتان چمدانم را با یک دست طوری بلند کرد انگار درون آن را با پر پر کردهاند و به راه افتاد. -بزن بریم آقای جی خودرواش را به من داده است ترافیک اینجا وحشتناک است اما نترس به موقع می رسیم. خودروی آقای گاپنیک براق و سیاه و به اندازه یک اتوبوس بود و نشان میداد که قیمتش شش رقمی است ناتان چمدان های من را در صندوق عقب خودرو گذاشت. من با کشیدن یک آه بلند درون خودرو نشستم و بیدرنگ سراغ گوشی ام رفتم. با یک پاسخ کوتاه جواب چهارده پیامک مادرم را دادم …
دانلود رمان من پیش از تو اثر جوجو مویز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان جوان ورزشکار و ثروتمندی به اسم ویل ترینر که در اثر یک تصادف، قطع نخاع میشود و بعد از آن باید روی یک صندلی چرخدار زندگی کند ، تصادفی که انگار به خط سرنوشت او خورده است تا به نخاعش ، دختر جوانی به نام لوئیزا میخواهد به ویل نوع دیگری از نگاه کردن را یاد بدهد و او را از خودکشی برهاند ، قضاوت نکنید چون تا صفحه آخر رمان نیز کسی نمیداند چه اتفاقی خواهد افتاد …
خلاصه رمان من پیش از تو
همان طور که قبلاً میدانستم او در کلوپهای ورزشی بود. از دوشنبه تا پنج شنبه درست مثل یک برنامه زمانی پاتریک یا همیشه در باشگاه بود یا دور پیست دو که با نورافکن روشن بود میدوید. من از پله ها پایین رفتم و به خاطر سرما دستم را دور خودم پیچیدم و آرام به سمت پیست دو حرکت کردم وقتی که نزدیکم شد دستم را برایش تکان دادم. “با من بدو” هرچی نزدیکتر میشد بیشتر نفس نفس میزد نفسش مثل بخار خارج میشد. “چهار دور دیگر باید بدوم” من یک لحظه مکث کردم و سپس در کنارش شروع کردم به دویدن این تنها
راهی بود که میتوانستم با او حرف بزنم کفشهای ورزشی صورتی با بندهای فیروزه ای رنگ به پا داشتم. تنها کفشی که با آن میشد دوید. تمام روز را در خانه گذراندم و تمام تلاشم را کردم که مفید باشم حدس میزنم که یک ساعتی بود که در دست و پای مادرم بودم مامان و بابابزرگ کارهای معمولشان را انجام میدادند و حضور من برای آنها مزاحمت درست می کرد. پدر خواب بود چون تمام آن ماه را شب کاری کرده و کسی نباید مزاحمش میشد. اتاقم را تمیز کردم و سپس نشستم و با صدای خیلی کم تلویزیون تماشا کردم هرازگاهی
به یادم می آمد که چرا وسط یک روز کاری در خانه هستم. درد کمی در قفسه سینه ام احساس میکردم. “انتظار تو را نداشتم” “تو خونه خسته شدم گفتم شاید بشود باهم کاری کنیم” چپکی به من نگاه کرد حالت شیرینی روی صورتش بود “خیلی زود شغل دیگری پیدا میکنی عزیزم، یک شغل بهتر”
“فقط بیست و چهار ساعت از زمان از دست دادن کارم می گذشت آیا واقعاً این قدر بیچاره و بدبخت شده ام؟ میدانی این بدبختی فقط برای همین بیکاری امروز است؟” “تو باید نیمه پر لیوان را ببینی تو نمیتوانستی برای همیشه آنجا بمانی …
دانلود رمان دختری که رهایش کردی اثر جوجو مویز با فرمت pdf نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان این کتاب درباره دو زن با برخی ویژگیهای مشابه است که یکی از آنها به نام «سوفی» در زمان اشغال فرانسه توسط نازیها مجبور است تا از خانوادهاش در نبود شوهرش در مقابل نازیها محافظت کند. زن دیگر داستان «لیو» نام دارد که در لندن زندگی میکند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلوی نقاشی هدیه میدهد که نمایی از یک زن است و مربوط به یک قرن قبل میباشد که در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. این تابلوی نقاشی نقطه عطف داستان کتاب است که زندگی سوفی و لیو را به هم گره میزند …
خلاصه رمان دختری که رهایش کردی
ساعتِ پدر بزرگ رنه گرینر شروع کرد به زنگ زدن این یعنی به مصیبت داره شروع میشه ماه ها بود که اون ساعت همراه قوری نقره اش چهار سکهی طلا و ساعتی که پدربزرگش روی جلیقه ش میانداخت زیر جالیز سبزیجاتی که نزدیک خونهش بود دفن شده بود تا از دست غارتگرای آلمانی در امان بمونن واقعاً هم نقشه خوبی بود و گرفت. اونا همهی شهر رو غارت کرده بودن بجز چیزایی که دفن شده بودن و اونا به فکرشون نمیرسید که زیر زمین رو هم بگردن، همه چیز خوب بود تا زمانی که یه روز صبح اوایل نوامبر مادام پویلن با عجله وارد
بار شد و بازی دومینوی موسیو گرینر رو قطع کرد که خبر بده از باغچهی کنار خونهش هر یه ربع صدای آلارم ساعت از زیر زمین، جایی که هویج کاشته بود، شنیده میشه. -خودم با همین گوش هام شنیدم. خیلی آروم داشت توضیح میداد. -و وقتی من میتونم بشنوم، مطمئن باشید که اون آلمانی های لعنتی هم میتونن بشنون. -تو مطمئنی صدای آلارم ساعت رو شنیدی؟ و بهش گفتم: از آخرین باری که اون ساعت کوک شده، خیلی میگذره. موسیو لفارژ هم وارد بحث شد شاید صدای مادام گرینر باشه که از تو قبر میآد. من که زنم رو
اونجا تو باغچه سبزیجاتم دفن نکردم. رنه زیر لب غرغر می کرد. خم شدم تا زیر سیگاریها رو خالی کنم خیلی آهسته نظرم رو گفتم. امشب باید یه گودال عمیق تر بکنی رنه و ساعت رو تو یه گونی بپیچی امشب باید اینجا امن باشه. غذای اضافی برای شام شون آوردن وقتی بیشترشون این جا در حال شام خوردن باشن یعنی فقط تعداد کمی سر پستشون هستن. یه ماه بود که آلمانیها برای صرف شام به هتل ما می اومدن، و به طور ناخودآگاه به ترس و لرز و احتیاط خاصی به منطقه ای که ما توش بودیم، وارد شده بود. از ساعت ده صبح …
دانلود رمان ماه عسل در پاریس اثر جوجو مویز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
چندین سال قبل از وقوع رویدادهای کتاب «دختری که رهایش کردی» و در زمانی اتفاق میافتد که این دو زوج به تازگی با هم ازدواج کردهاند، سوفی که دختری روستایی است، شیفتهی شکوه پاریس شده است، اما پس از مدتی در مییابد که عشق ورزیدن به هنرمندی شناخته شده مثل ادوارد، پیچیدگیها و مشکلات غیر منتظرهای را به همراه خواهد داشت، لیو نیز در یک سده بعد، پس از تجربهی عشقی طوفانی در مییابد که ماه عسلش در پاریس، چیزی نیست که انتظارش را میکشید …
خلاصه رمان ماه عسل در پاریس
مشتی که ادوارد حواله صورت دینان کرد به قدری سریع اتفاق افتاد که من به سختی توانستم آن را ببینم. مشتش از کنار گوش راست من با چنان قدرتی رد شد و خورد زیر چانه دینان که او را از جا بلند کرد و در هوا به عقب پرتش کرد. از شدت ضربه صورتش چرخید و با صندلی به زمین افتاد و چون پایش به میز گیر کرد میز برگشت. با افتادن شیشهی نوشیدنی روی زمین و شکستن و پاشیده شدن آن روی لباس زن همراه دینان زن جیغ کشید. توی بار سکوتی حاکم شد و ویولن زن از نواختن دست کشید. فضای بار متشنج شد.
چشمان آقای دینان دو دو میزد و سعی داشت خودش را جمع وجور کند. ادوارد با صدایی که از خشم میلرزید گفت: از همسرم معذرت خواهی کن؛ اون به ده تا مثل تو میارزه. آقای دینان چیزی را تف کرد شاید یک دندان رد سرخ و باریک خونی که از چانه اش میچکید چانه اش را به دو نیم کرده بود. دستش را روی چانهاش کشید و زیر لب آرام چیزی گفت که من فکر کردم فقط من توانسته ام آن را بشنوم. «عوضی!» ادوارد با فریاد به سمتش حمله ور شد اما دوست دینان خودش را روی ادوارد انداخت و مشتهایش را حواله شانهها
و سر و کله و پشت ادوارد کرد. آن دو مثل پشه روی شوهرم پریده بودند من فقط میتوانستم صدای ادوارد را بشنوم که میگفت: چطور جرات میکنی به همسر من توهین کنی؟ یکی از پشت سرم گفت: تو به کی فحش دادی؟ برگشتم و دیدم مایکل لدوک یک مشت حواله یک نفر دیگر کرد. یک نفر گفت: آرام باشید آقایان، آرام باشید. در یک چشم به هم زدن بار منفجر شد ادوارد به سختی سرپا ایستاد و دوست دینان را از شانه اش جدا کرد؛ انگار دارد کتی را از تنش بیرون میآورد. صندلی پشت سرش را برداشت و بعد من صدای شکستن …
زمان بازی رئال مادرید و دورتموند فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۲۴ + تاریخ و ساعت بازی
فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۲۴ : بازی رئال مادرید و دورتموند فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۲۴ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ از ساعت ۲۲ برگزار خواهد شد. پیشتر اعلام شده بود که فینال قهرمانان اروپا روز شنبه ۱۲ خرداد قرار است برگزار شود اما حالا مشخص شد که فینال چمپیونزلیگ ۲۰۲۴ از ساعت ۲۲:۳۰ روز چهارشنبه ۲ خرداد آغاز خواهد شد.
تاریخ و ساعت فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۲۴
زمان بازی فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۲۴ بین دو تیم رئال مادرید و دورتموند چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ است. ساعت بازی ۲۲:۰۰ به وقت ایران خواهد بود. این مسابقه فوتبال از ساعت ۲۲:۰۰ به وقت تهران در ورزشگاه ومبلی انگلیس برگزار خواهد شد. ورزشگاه ومبلی برای هشتمین بار میزبان فینال رقابتهای لیگ قهرمانان اروپا خواهد بود که سه مورد از آنها در فرمت جدید این رقابتها اتفاق افتاده است.
تاریخچه بازیها
دو تیم رئال مادرید اسپانیا و بورسیا دورتموند آلمان که به کهکشانیها و زنبورها معروف هستند روز جهارشنبه ۲ خرداد ماه به مصاف هم می روند تا مشخص شود کدامیک جام چمپیونزلیگ ۲۰۲۴ به خانه می برد.
رئال مادرید تاکنون ۱۴ بار قهرمان لیگ اروپا شده و باید دید آیا جام پانزدهم را به خانه می برد یا خیر
بازیهای دور برگشت نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا، رئال مادرید در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو با ۲ گل برنده میدان شد و این بازی به سود به پایان برساند.رئال مادرید در مجموع دو بازی رفت و برگشت بایرن را ۴ بر ۳ مغلوب کرد تا حریف دورتمند در فینال لیگ قهرمانان اروپا شود.
دورتموند نیز در پاریس موفق شد یاران امباپه را یک بر صفر شکست دهد تا در مجموع با برتری ۲ بر صفر برای سومین بار در تاریخ خود به فینال لیگ قهرمانان اروپا صعود کند.
با پیروزی رئال مادرید مقابل بایرن مونیخ، تکلیف آخرین فینالیست لیگ قهرمانان اروپا در فصل ۲۰۲۳-۲۰۲۴ مشخص شد و کهکشانیها باید در آخرین دیدار این رقابتها به مصاف دورتموند بروند.
پس از به پایان رسیدن دیدارهای مرحله نیمه نهایی، دو تیم حاضر در فینال چمپیونزلیگ ۲۰۲۴ مشخص شدند. دورتموند با پشت سر گذاشتن پاری سن ژرمن و رئال مادرید با پیروزی مقابل بایرن مونیخ، مجوز حضور در فینال چمپیونزلیگ را کسب کردند. تاریخ فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۲۴ که بین رئال مادرید دورتموند برگزار میشود، مطابق برنامه از پیش تدوین شده، روز شنبه ۱۲ خرداد خواهد بود.
رئال مادرید و دورتموند پیش از این بارها در مراحل گروهی و مقدماتی لیگ قهرمانان اروپا به مصاف هم رفتهاند اما در فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۲۴ برای اولین بار رقابت مستقیم برای قهرمانی خواهند داشت.
دانلود رمان دستان از فرشته تات شهدوست با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دستان سپهسالار، نوهی باغیرت و محبوب حاجکربلایی در محلهای آرام و باصفا به شغل آرایشگری مشغول است، که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدربزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند. دستان طی اتفاقات شوکهکننده و غیرقابل پیشبینی و در عین حال مهیجی چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش میایستد. به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود. با جانا، خواهرزادهی بزرگترین دشمن و رقیبش ازدواج میکند. این در حالی است که جانای زخم خورده از تقدیر، گمان میکند دستان دشمن اوست و محض انتقام آمده تا محلل شود. اما دستان…
خلاصه رمان دستان
به سرعت از جایش بلند شد و افسار اسب را گرفت و پیش رفت. صدا از پیچ کوه می آمد. فاصله ی زیادی نداشت و به محض اینکه خم کوه را با قدم های بلندش رد کرد، نگاهش به دختری افتاد که روی تکه سنگی ایستاده و گریه کنان کسی را صدا می زند. نگاهش به رودخانه بود. تا صدای شیههی اسب دستان را شنید، وحشت زده برگشت. از آنجایی که پسر اردشیر خان را می شناخت، با صورت خیس از اشک، ترسان و لرزان داد زد: «تو رو قرآن کمکش کنید. افتاد تو رودخونه. پاش آسیب دیده نمی تونه شنا کنه.» هق هق می کرد.
دستان با همان کلمه ی اول افسار اسب را رها کرد و کاپشن چرم سیاهش را سراسیمه از تن بیرون آورد و همراه موبایل و مدارکش روی تکهسنگ گذاشت. خودش را به همان راه باریکه ای رساند که دختر داخل رودخانه افتاده بود، دست و پا می زد و کمک می خواست، جریان رودخانه در اثر بارندگی های اخیر کمی تند شده بود. تعلل نکرد. کف دست هایش را روی هم گذاشت و خیز برداشت و یا علی گویان داخل رودخانه شیرجه زد. نفهمید که چطور خودش را به او رساند. سرهایشان زیر آب بود که هم زمان و با یک نفس بیرون آمدند. دخترک می توانست شنا کند ولی حالا که صدمه دیده بود، هیچ کنترلی روی پای راستش نداشت. لرز داشت و گریه می کرد.
مرگ را در یک قدمی اش می دید، مقابل دستان که آن لحظه و حامی اش بود، با هراس عجیبی می لرزید. دستان صورتش را نمی دید و از آن وضعیت کلافه و عصبی بود. میان طغیان و جریان تند رودخانه دست می انداخت تا شاخه ی بالای سرشان را بگیرد. دخترک با صدای بلند جیغ می زد و گریه می کرد. در نهایت دستان تاب نیاورد و داد زد:«بسه دختر پاره کردی پرده ی گوشمو! دوتا دختر لب رودخونه تو این هوا چه غلطی می کردین؟ بسه گفتم!» عصبی بود؛ از یک سو باید خودش را نگه می داشت و از طرف دیگر دخترک را، که جریان آب هردویشان را از جا نکند و نبرد. به سختی شاخه را چسبیده بود…
دانلود رمان نوشیکا از نساء حسنوند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
امروز بار جدید سفارش دادم، حولوحوش ساعت ۱۱ میرسه در مغازه. یاسر حواست جمع باشه بار ابریشمه، کم و کاستی پیش نیاد… آره خودمم هستم، تا نیم ساعت دیگه برمیگردم، فقط اگه زودتر از من اومدن تو حواست باشه. پیچید تا پلههای حجرهی حاج صابر رو بالا برود که با دیدن موتوری که با سرعت به سمتش میآمد و شیشهای که در دستش بود، حرف در دهانش ماسید. نمیدانست ماجرا چیست، فقط متوجه شد آن دختر چادری با مشمای پر آبی که دو ماهی قرمز داخلش بود و چند قدمی با او فاصله داشت، هدفشان است.
خلاصه رمان نوشیکا
یاسین همچنان خیره ی دست دراز شده ی آهو بود. باورش نمی شد یک کف دست بچه این گونه کمکش را پس زده بود. یک دختر، تنها مگر چقدر پس انداز داشت که پول بیمارستان را هم پس بدهد. با خودش که تعارف نداشت به تریج قبایش برخورده بود. جدی و با اخم گفت: پولتون رو بذارید جیبتون کی اجر کار نیکش رو با پول پس میگیره که من دومیش باشم؟ آهو رسماً آمپر چسبانده بود
این از بدو ورودش که گدا فرضش کرده بودند این هم از خود یاسین که این گونه صحبت می کرد. شما عادت دارید زوری کار خیر کنید؟! یا بهتره بگم لذت می برید همه ی آدما زیر پای شما باشن و با پولتون سامون بگیرن؟ من نخوام به من لطف کنید باید کی رو ببینم؟ شما لطف کردید اون روز من رو نجات دادید بعدش بردید بیمارستان و کل روزتون از دست رفت تا آخر عمر مدیونتون هستم ولی دلیل نمیشه به شعور و شخصیت من توهین کنید.
اون آقا هم تا گفتم با شما کار دارم پاسم داد مسجد محل، یکی با خودتون این کار رو بکنه خوشتون میاد؟ رگباری حرف میزد و خودش را کنترل می کرد تا بغض نکند. این جماعت فقط ادعا داشتند کمکش را فراموش نکرده بود، نمک نشناس نبود ولی غرورش هم ارزش دار بود. هر وقت جوانی سالم و سرحال را میدید که در گوشه ی خیابان دست به گدایی دراز کرده بود نه تنها دلش بلکه….
دانلود رمان میراث هوس از مهین عبدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تصمیمم را گرفته بودم! کنارش ایستادم و به او نگاه کردم. انگشتانم دستانش را لمس کردند و صورتم را به او نزدیک کردم. بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی ارتباط داشته که…! باورش نداشتم این حقیقت تلخ را اما… حالا من هم مثل خودشان بازی میکردم! فکر نمیکردم ارتباط با تو انقدر از نزدیک خوب باشه! انقدر نزدیک و دور از اون تماسای تصویری و چتهامون!
خلاصه رمان میراث هوس
دختره ی احمق تو چیکار کردی؟ با پسره بودی؟ وای باورم نمیشه به همین راحتی گذاشتی بره. از درد همانند ماری به خودم میپیچیدم و کلافه تر از قبل انگشتان هر دو دستم را میان موهای نم دارم فرو بردم. از روز گذشته تا به الانی که عصر بود سه بار دیگر هم به حمام رفته و خودم را در وان با آب گرم آرام کرده بودم اما این درد لعنتی ام تمام نمیشد.
یگانه با حرص لیوان چایی را که داخلش نبات انداخته بود با قاشق تند و تند هم میزد.
حقته! آخه احمق که هر چی بهت بگم احمق کمته حداقل نمیذاشتی اونجوری باهات رفتار کنه. لیوان را مقابل لبهایم گرفت. کوفت کن خوب نشدی پاشیم بریم دکتر. یه موقع
معدت خونریزی نکنه حالا! جرعه ای از چایی نبات خورده و سرم را کنار کشیدم. درد معدم بی امان بود! خونریزی ندارم فقط درد دارم. یگانه با حرص به درکی گفت و لیوان را روی میز کوبید. بلند شد و سمت آشپزخانه رفت. باکس داروهات کجاست؟ ببینم اصلا مسکنی چیزی داری؟
لیوان چایی را دست گرفته و کمی دیگر از آن سر کشیدم
اینجا ندارم چیزی. لیوان را روی میز گذاشته و سرم را به پشتی مبل تکیه دادم. خب لااقل بگو کیس آب گرمی چیزی داری من برات آماده کنم بیارم یا نه؟! و بعد زیر لب غرولند کرد. آخه دیوانه تو الان دکتر لازمی! پوزخندی زدم و یگانه یک به یک کابینت ها را گشت و وقتی چیزی پیدا نکرد با حرص آمد و کنارم نشست.
صدای بسته شدن درب چوبی میاد، پدر روحانی طبق عادت همیشه در سکوت کامل و با آرامش تو کابین کوچک بغلی میشینه و منتظر میمونه که شروع کنم. دستم رو روی صلیبی که از گردنم آویزونه میذارم و در حالی که قلبم مثل اسفنجی آب گرفته سنگین شده بدون اینکه از روزنه های لوزی شکل حجاب چوبی بینمون به کشیش نگاه کنم میگم: “برام از خداوند طلب آمرزش کن پدر مقدس، چون من یک گناهکارم.”ادامه بده فرزند.” صداش مثل خودش پیر و سالخورده است.
خلاصه رمان غرور و آبرو
جدا؟ کدوم محله؟ ویکر پارک. اونجا محله ی خیلی خوبیه. نگاهش رو میده به میز و براندو رو مخاطب قرار میده، آماندا ازتون پذیرایی نکرده؟ براندو دستای من رو به بازی میگیره، انگار که داره پِتش رو نوازش میکنه و میگه: خودم مرخصش کردم. نوح فقط دستش رو میبره بالا و یه بشکن میزنه و در کمتر از چند ثانیه آماندا با پاهای بلندش دوباره تو پارتیشن ماست. برای ما نوشیدنی بریز، برای خانم هر چی میخوان.
از اونجایی که دیگه بیشتر از این نمیتونم اینجور معذب بشینم از جام بلند میشم. اینبار مانعم نمیشه، حلقه دستاشو و شل میکنه و میذاره روی کاناپه کنارش بشینم. آماندا نوشیدنی هاشون رو به دستشون میده و ازم میپرسه چی میخورم. در جواب میگم چیزی نمیخوام اما براندو در حالی که نوشیدنیش رو تو دست دیگه نگه داشته میگه، باید غذاهای اینجا رو امتحان کنی، مزه اش حرف نداره. آماندا یه النگ آیلند برای بکی بیار.
همین الان قربان. براندو یه جرعه از نوشیدنی میخوره و رو به نوح میپرسه، همسرت چطوره؟ نگاهم میفته روی انگشت حلقه اش، اره حلقه پوشیده. نوح نفس عمیقی میکشه و بی حوصله جواب میده، تا خرخره حامله و به طرز باورنکردنی بداخلاق. امیلی هم ماه های آخر حاملگیش پدر کارلو رو با غر زدن درمیاورد. جای سوالی باقی نیست که امیلی میبایست همسر کارلو باشه. نوح یه جرعه از نوشیدنیش میخوره و گوشه ی لبش میره بالا. نمیتونم اینو گردن غزل بندازم، تا قبل از اینکه یکی از شناگرای من به دونه های اون برسه و…