| چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
همه چی دی ال | دانلود و تماشای آنلاین فیلم و سریال
دانلود فیلم, دانلود فیلم خارجی, دانلود فیلم ایرانی, دانلود سریال ایرانی, دانلود انیمیشن, دانلود رایگان فیلم
صفحه اصلی


این سریال در ژانر جنایی، معمایی و رازآلود ساخته شده است. داستان این سریال درباره کارآگاه کیانی است که یک پرونده بزرگ و میچیده را در دست می‌گیرد. پس از مدتی که پیگیر این پرونده می‌شود، به راز های بسیار عجیب و مرموز از این خانواده می‌رسد که روند کار او را متفاوت می‌کند. این سریال را می‌توان یک سریال پلیسی نیز دانست.
فهرست بازیگران سریال مرد بازنده
این مینی سریال پلیسی، رازآلود گروه بازیگری خوبی دارد و می‌توانیم انتظار یک سریال خوب را داشته باشیم. علیرضا کمالی که پس از بازی در سریال پوست شیر بسیار محبوب شد نیز در این سریال نقش اصلی را بر عهده دارد. در ادامه لیست دیگر بازیگران این مینی سریال را مشاهده می‌کنید.

صابر ابر
سارا بهرامی
صدف اسپهبدی
رویا جاویدنیا
محمدعلی محمدی
امیر غفارمنش
مهدی رکنی
الهه اذکاری
سپیده مولوی
ستاره قهرمانی
پیمان قاسمخانی
سریال بازنده چند قسمت است؟
بازنده یک سریال کوتاه است که 5 قسمت دارد و هر قسمت این سریال حدود 30 دقیقه است.

در سالهای اخیر که بازار پلتفرم های پخش آنلاین فیلم و سریال در دنیا داغ شده اند، مینی سریال های محبوب زیادی را از کشور های مختلف بخصوص در نتفلیکس دیده ایم اما سریال کوتاه ایرانی که بینندگان زیادی را جذب کرده باشد انگشت شمار بودند. با توجه به لیست بازیگران این سریال و کارگردان خوب که تجربه ساخت مینی سریال درمانگر را نیز در کارنامه دارد، می‌توانیم پیش بینی کنیم که این سریال می‌تواند موفقیت خوبی را کسب کند.

اگر از طرفداران فیلم های ایرانی هستید، ما در مقاله ای فهرست فیلم سینمایی ایرانی جدید پرطرفدار را برای شما آماده کرده ایم که شامل فیلم های سینمای ایران است که ارزش دیدن دارند. شما می‌توانید با کلیک روی لینک، این فهرست را مشاهده کنید.

  • اشتراک گذاری

سریال افعی تهران + داستان فیلم، زمان پخش، بازیگران
,دانلود سریال افعی تهران - پیمان معادی و سحر دولتشاهی,افعی تهران در شبکه نمایش خانگی؛ ساعت و تاریخ پخش سریال,سریال افعی تهران ، قاتل سریالی در نمایش خانگی,دانلود افعی تهران, دانلود رایگان سریال افعی, دانلود رایگان سریال افعی تهران, دانلود سریال پیمان معادی, دانلود سریال های فیلمنت رایگان, دانلود فصل اول افعی تهران, دانلود قسمت آخر سریال افعی تهران, سریال افعی, سریال افعی تهران رایگان, سریال جدید سامان مقدم,معرفی سریال افعی تهران | ورود پیمان معادی و استقبال کم‌نظیر,فیلم سریال جدید ایرانی افعی تهران پیمان معادی سریال ترکی,معرفی و زمان پخش سریال افعی تهران + فهرست بازیگران (چند قسمت است؟),نگاهی به سریال «افعی تهران»؛ تلاش برای بازگشت به زخم‌های کودکی
,
 خلاصه داستان سریال افعی تهران
افعی تهران نیز مانند چند مورد از سریال های اخیر نمایش خانگی مانند پوست شیر و دفتر یادداشت، به روایت داستان یک قاتل سریالی می‌پردازد اما این بار از زاویه ای متفاوت. داستان از جایی شروع می‌شود که چند قتل در تهران رخ می‌دهد. روش قاتل این است که شخص مورد نظر را مسموم می‌کند و آنها را به قتل می‌رساند. او پس از چندین قتل به نام افعی تهران شناخته می‌شود. تمامی قربانیان این قاتل سریالی سابقه کودک آزاری دارند.

در این بین، شخصی به نام آرمان بیانی که منتقد و مدرس سینما است، می‌خواهد درباره این قاتل و پرونده ای که دارد فیلم بسازد. در ابتدا به او مجوز ساخت فیلم را نمی‌دهند و اجازه فعالیت در این پرونده را پیدا نمی‌کند اما روزی فرهاد که تهیه کننده سینما است به او می‌گوید که مجوز فعالیت برای ساخت این فیلم را می‌گیرد. دلیل این اتفاق این است که پلیس قصد دارد با استفاده از این فیلم قاتل را پیدا و دستگیر کند. پس از گذر از این چالش ها، آرمان مشغول ساخت این فیلم می‌شود و همزمان درگیر مسائل خانوادگی می‌شود که ذهن او را بهم می‌ریزد.
فهرست بازیگران سریال افعی تهران
سریال افعی تهران از گروه بازیگری بسیار خوبی برخوردار است. این گروه بازیگران می‌توانند حتی درصورتی که فیلم‌نامه به اندازه کافی قوی نباشد نیز فیلم را جذاب و تماشایی کنند همچنین حضور آنها باعث می‌شود مخاطبان زیادی به تماشای سریال افعی تهران ترغیب شوند. در ادامه با اسامی بازیگران سریال افعی تهران آشنا می‌شویم.

پیمان معادی
سحر دولتشاهی
آزاده صمدی
پژمان جمشیدی
مریلا زارعی
هومن سیدی
بهادر مالکی
بابک ملک زاده
به آفرین غفاریان
تورج اصلانی
مهسا حجازی
امیرمحمد قزوینی
محمد صدیقی مهر
ماهور نعمتی
سریال افعی تهران چند قسمت است؟
سریال نمایش خانگی افعی تهران در 20 قسمت تولید شده است. مجوز تولید این سریال از تیر ماه 1402 صادر شد و تا بهمن ماه تصویر برداری این سریال ادامه داشت. در 16 اسفند 1402 اولین قسمت این سریال منتشر شد. این سریال چهارشنبه هر هفته از شبکه نمایش خانگی فیلم نت منتشر خواهد شد. حتما این سریال را بصورت قانونی تماشا کنید تا به با کیفیت تر شدن سریال های ایرانی کمک کنید.

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان تکتم 21 تهران به قلم فاخته حسینی با لینک مستقیم
رمان تکتم 21 تهران نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: اجتماعی، درام 

نویسنده رمان: فاخته حسینی 

تعداد صفحات: 403

دانلود رمان تکتم 21 تهران
خلاصه رمان: تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم را روی زمین میفشرم. کشان کشان پاهایم را به عقب میبرم، سنگ ریزه های زیر کتونی هایم خش خش میکند. خوب که عقب میروم به ناگه خود را رها میکنم و تاب میخورم، هی تاب میخورم و…


قسمتی از متن رمان تکتم 21 تهران

دستی به سمتم دراز می شود که بی توجه به او به خود تکیه می کنم و از روی زمین سرد سالن تمرین بلند می شوم. انگار تست را با موفقیت پشت سر گذاشته ام. شراره به سمتم می آید و دستش دور شانه هایم پیچیده می شود، رو می کند و به مرصاد می گوید: خب نظرت چیه مرتضی؟ نقش اصلی که از نظر من تعیین شدهست. مرصاد یک تای ابرویش را بالا انداخته و می گوید: ولی نظر من مهمه مگه نه شراره؟

شراره دهن کجی می کند که حالت لب های برجسته و سرخ شده با ماتیکش بامزه میشود و لبخند بر لبم می نشاند. عرق سردی که روی پیشانی ام نشسته را حس کنم. موهای خیس شده از عرقم را از روی پیشانی کنار زده و زیر شالم می فرستمشان. مرصاد می گوید: بازیگر خوبی هستی! بهتر از اون چه فکرش رو می کردم. تعریفش را فقط با لبخند پاسخ می دهم و از کنارش می گذرم، طرلان گریمور گروه، بطری آب معدنی به سمتم گرفته و می گوید: خسته نباشی تکتم جان.

زیر لب تشکر می کنم و بطری را بی تعارف می گیرم و روی یکی از صندلی ها می نشینم و آب را یک نفس می روم بالا. وقتی مطمئن میشوم بطری تا نیمه خالی شده و اگر کمی دیگر بخورم قطعا منفجر میشوم بیخیال می شوم. با سر انگشت خیسی پشت لبم را می گیرم که صدای مرصاد را نزدیک به خود می شنوم: برای امروز کافیه، می تونی بری تکتم. سرم را تکان می دهم که ادامه می دهد:

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان قاموس به قلم زهرا ارجمندنیا با لینک مستقیم
رمان قاموس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: زهرا ارجمندنیا 
تعداد صفحات: 898

دانلود رمان قاموس
خلاصه رمان: آتاش تو زمان دانشجوییش عاشق یکی از هم دانشگاهیاش میشه اتاش خانواده مذهبی داره ولی دختره ک اسمش دریاس آزاده و خانواده آزادی داره اینا ی مدت باهمن اتفاقی واسه برادرزاده اتاش میفته برادر زادشم عاشق بوده ولی پدر اتاش اذیتشون میکنه تا اینکه برادرزاده و عشقش بهم میرسن ولی تصادف میکنن هم برادرزاده و هم شوهرش میمیرن اتاش می‌ترسه ب دریا میگه از اول دوستت نداشتم و اینا از خودش میرونتش‌ حالا چند سال گذشته دریا ازدواج کرده و طلاق گرفته و کلی سختی کشیده اتاشم معلم ی روستا شده و…


قسمتی از متن رمان قاموس 

سری تکون دادم، دزدگیر و زدم و اجازه دادم اون اون بنشینه و بعد خودم پشت رل نشستم. دست هام روی پام می لرزیدند و سعی داشتم از نگاهش پنهونشون کنم. در خدمتم.  می دونم دیدنم اذیتت می کنه ولی، انقدر درموندم که جز تو راهی نداشتم بابا. من درموندگی این مرد رو می فهمیدم، درموندگی خودم رو هم درک می کردم… برای همین مطمئن بودم حتی اگر به بابا قول هم نداده بودم بعد این جمله نمی تونستم تندی ای از خودم نشون بدم.

ایمان نیست، یه ماهه نیست… من پیرمرد هیچ ولی دل مادرش خونه. از نگرانی هر روز زیر سرمه. مجبورم که حالا این جام، جلوی تویی که شرمنده ترینم مقابلت. دخترم… نمی خوام سرت و به درد بیارم ولی با روی سیاه اومدم بپرسم پاتوقی از ایمان میشناسی که فکر کنی بتونه کمکم کنه پیداش کنم و مادرش و از دلنگرانی دربیارم؟ ایمان… کابوس دوسال از روزهای زندگیم، لب به هم فشردم و سیدهادی شرمنده سر…

پایین انداخت. دلم نمی خواست توی این حال ببینمش، توی زندگیه من و ایمان، تنها کسی که از اون خانواده هواخواهم بود همین پیرمرد بود. نفس عمیقی کشیدم و با دست هایی که سخت می لرزیدند و دیگه نمی تونستم این لرزش رو پنهون کنم، با سنگینی کلماتم رو بیرون پرتاب کردم. فکر کنم بدونم کجاست. برق امید توی نگاه سید روشن شد، برقی که پسرشون توی نگاه من خاموشش کرده بود. البته که شاید مشکل از سال های قبل ترش بود، از وقتی یه دانشجوی ساده بودم

 

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان عیان به قلم آذر اول با لینک مستقیم
رمان عیان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، معمایی 

نویسنده رمان: آذر اول 

تعداد صفحات: 1618

دانلود رمان عیان
خلاصه رمان: جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره


قسمتی از متن رمان عیان 

اااا فکر کردی می ذارم عینهو گنجیشک غذا بخوری… ـ بخور عزیزم.. بخور.. بعد ازین باس زیاد بخوری.. داری لوسم می کنی، هاتف..! اینو نمی خوام و َاه َاه دوس ندارم و پیف پیف بو می ده نداریم.. شنفتی چی میگم خانم ریزه..؟ نتوانستم جلوی لبخندم را بگیرم و به رفتارهایش خندیدم…تمام وجودم آکنده از عشقی بی نهایت است، عشقی که تنها از من دیوانه بر می آمد و بس…!

من به این فکر می کنم پسرش را هم به قدر خودش می پرستم…حالا دیگر خودم را زنی جا مانده از قطار خوشبختی نمی بینم. قطاری که هر از گاه سوت می کشد و صفحه ای از زندگی من را ورق می زند. گاه شتاب می گیرد و گاهی بنظر کند جلو می رود. نگاهم بی اختیار به سمت هامون می دود. پسر بچه ای که حالا برای خود مردی شده و شباهت عجیبی به هاتف دارد. گویی فقط سیاهی چشمانش را از من ارث برده بود و دیگر هیچ..

کنار همتا نشسته و برایش نقاشی می کشد. داداشی.. اجاژه می دی بلم جیش کنم؟ جایی نریا، باشه؟ هامون دستی به موهای َلختش می کشد. نمی رم ابجی کوچیکه… برو تا خیس نکردی خودتو همتا به سمت دستشویی میدود. هامون را صدا می کنم. جانم مامان…؟ چهار دست و پا سمت من می آید. می دونستی چقدر دوست دارم…؟ دست هایش را دو ِر گردنم حلقه می کند. ولی من عاشقتم مامان… مثه بابا.. اخه اون همیشه می گه هیشکی نمی تونه مثه من عاشق مامانت باشه….

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان محترم به قلم بهیه پیغمبری با لینک مستقیم
رمان محترم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، درام 

نویسنده رمان: بهیه پیغمبری

تعداد صفحات: 405

دانلود رمان محترم 
خلاصه رمان: اوآخر شهریور بود، ماهی که هواي دم کرده و شرجی گیلان رو به خنکی رفته و شالیزارها خالی از ساقه هاي پر برکت برنج، محل چراي گاوهاي پر شیر می شوند.  باد می وزید و بوي خوش دریا را، از دوردستها با خود می آورد آفتاب بی رمقی که هر لحظه در پس ابري محو می شد، بر صحن حیاط روشن و پاکیزه اي که دیوارهایش پوشیده از پیچکهاي سبز و رقصان بود پرتو می افکند. بانگ خوش خراش فروشنده اي دوره گرد که چانی از باقلا بر دوش گذاشته و فریاد می کشید: پاچ باقلا، پاچ باقلاي رشته.


قسمتی از متن رمان محترم 

به خاطر پا درد نمی توانی تا رشت بروي رحیمه را بفرست تا عوض تو از خواهر تقی خواستگاري کند و خانواده عروس را آماده کند تا شب عید خودم به رشت بروم و عقدش کنم. عروسی هم بماند براي بعد از سال پدر. اوستا علی: تو چه گفتی؟ خجسته: گفتم خانه ما، چه عرض کنم اتاق ما قابل شما و مراسم عقد داماد برجسته اي چون محمود خان را ندارد. گفت، داماد گفته به عنوان پیشکش خانه سبزه میدان را به نام خانواده عروس می کنم .

اوستا علی: گفتی عروس را یک سال دیگر می برند ؟خجسته: نه، بعد از عقد می برند. اوستا علی : چرا تا سال پدر شوهر و برگزاري جشن عروسی محترم را پیش خودمان نمی گذارند ؟ خجسته: رحیمه می گفت، داماد طاقت ندارد امانت می برد و تا عروسی نگرفته جز سعادت دیدن روي عروس چیز دیگري نمی خواهد. گفتم سر و وضعمان جور و مناسب نیست. گفت داماد جهیزیه نمی خواهد. مشتی پول از کیفش درآورد و گفت، این را موقتاً داشته باشید و نگران بقیه کارها نباشید .

ان شااالله براي کار و کاسبی آقا هم فکري می شود تا از گرفتاري به در آیند. مهریه را هم خود محمود خان پنج هزار تومان گرفته اند که البته رقم کمی نیست، شیربها را هم خودتان معین کنید. اوستا علی: تو چه گفتی ؟ خجسته: من خاك بر سر هل شدم و گفتم پانصد تومان. رحیمه خندید و گفت قبول، بعلاوه شش دانه النگو براي شما که الحق زحمت عروسمان را خوب کشیدید. من هم گفتم، قبول…

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان نیمه تاریکی به قلم asal_h با لینک مستقیم
رمان نیمه تاریکی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری 

نویسنده رمان: asal_h

تعداد صفحات: 115

دانلود رمان نیمه تاریکی
خلاصه رمان: امان از  آن چشم هایت، چشم هایت یک فلسفه ی زیباست. اگر عاشق شوم معشوق شدن را بلدی؟ اگ دلدار شوم ‌، دل نگه داشتن را بلدی؟ تو آن نیمهِ ی تاریک من را از بین بردی، چگونه به تو بدهی دلم را بپردازدم؟ تو برایم هماننده؛ آیدایِ شاملویی و چشمانت با من گفتند که فردا روز دیگریست.


قسمتی از متن رمان نیمه تاریکی 

فروشنده رو صدا کردم و گفتم میخوام پرو کنم. ماهک و من همزمان بیرون اومدیم و همو نگاه کردیم. چقد خوشگل شدی، بنظرم همین خوبه. ماهک:وای خودتو ندیدی سپس رو به فروشنده کرد و گفت همینارو میبریم. بعد از حساب کردن به سمت کافه ای رفتیم. شدیدا خسته بودیم و حدودا 2 ساعت بی وقفه پیاده روی کردیم دوتا پاستا سفارش دادیم و آوردن…وای پاستا یعنی زندگی. ماهک با لودگی گفت: زندگی یعنی استاد پرتو

استاد پرتو، استاد جدیدمون بود که حسابی جوون بود و جای استاد راد اومده بود چون استاده راد در شرف پدر شدنه حرفی نزدم که ادامه داد: من باید اینو مخ کنم اینطوری نمیشه، بچه ها میگن خیلی پولداره، باباشم خیلی خیلی پولداره و یه عامله پارتی داشته که تونسته استاد شه بعد با حالت نمایش نگرانی رو کرد: اون سحر محسنی سلیطه مگه میذاره یه نفر واسه ما بمونه؟ با اون لبای ژل زدش بعد چینی به بینیش داد.

خندیدم؛ دختر کی به اون نگاه میکنه؟خودتو با اون مقایسه نکن. ماهک:درسته زشته ولی تو روابط خیلی آزاده واسه همین خیلیا خواهانشن. درسته ولی پسرا همچنین دختری رو واسه ازدواج انتخاب نمیکنن، صرفًا واسه تفریح های چند روزه…پقی زد زیر خنده و گفت: آخرشو خوب گفتی. حساب کردیم و به سمت خونه رفتیم. ماهک امشب خونه ی ما میموند چون خانوادش رفته بودن مراسم ختم و شبم اونجا میموندن. َدر رو زدیم وارد شدیم. مامان:سالم دخترا خوش اومدید.

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان فال نیک به قلم بیتا فرخی با لینک مستقیم
رمان فال نیک نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، معمایی 
نویسنده رمان: بیتا فرخی
تعداد صفحات: 1233

دانلود رمان فال نیک 
خلاصه رمان: همانطور که کوله‌‌ سبک جینش را روی دوش جا به‌ جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند اتفاق می‌افتاد؛ از همان وقت که زنگ خبر گوشی‌اش به صدا در آمده و جیران هم بعدش تماس گرفته بود و…


قسمتی از متن رمان فال نیک 

بذار شب راجع بهش حرف میزنیم. من ساعت دو میرسم، خونه یعنی بیدار میمونی؟! این دیگه مشکل من نیست هر وقت تونستی حرف می زنیم. تماس قطع شد و مهراد با غیظی بزرگ باقی مانده ی برگ های زرد و جویده شده را درون باغچه پرت کرد برخلاف خشم و رفتار تند او برگ ها با صبر و حوصله روی خاک باغچه آرام گرفتند؛ انگار به او می گفتند هر چه قدر هم جز بزنی دنیا کار خودش را میکند و ذره ای به حرف تو نیست…

به دیوار پشت تالار همانجا که عادت داشتند پنهانی سیگار بکشند تکیه زد. گوشی اش را دوباره بالا آورد و روی اسم علی را لمس کرد صدای هیجان زده ی پسر عمویش انگار از میان طوفانی سهمگین به گوشش میرسید! الو… الو مهراد من تو قايقم صدات خوب نمی آد. مجبور شد تن صدایش را بالا ببرد اما خوشحال بود به این بهانه کمی از خشمش را سر او خالی میکند. به عشق و حالت برس پسر عمو کار و زندگی و همه چیزو ول کردی رفتی دنبال تفریح؟ این همه جلوی بابات الدرم بلدرم کردی میرم دانشگاه پیام نور…

که بتونم کار کنم رو پای خودم وایسم منظورت این بود؟! اینکه نزدیک امتحانای دانشگاهت بری یللی تللی و قید کار رو هم بزنی؟ چرا قاتی کردی؟! یه چند روز اومدم و زود برمی گردم؛ امتحانامم هنوز دو هفته مونده. چیزی شده مگه؟ باز کسی گند زده؟ سرش را بالا گرفت و لحظه ای پلک بست نمی خواست باور کند این بار پای گیتا جانش وسط است و همین بیش از هر چیز کلافه اش میکر. گردنش را کمی کج کرد و با نگاهی به همان برگ های آفت زده دوباره گوشی را به گوشش چسباند.

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان آبان به قلم هاله نژاد صاحبی با لینک مستقیم
رمان آبان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری
نویسنده رمان: هاله نژاد صاحبی
تعداد صفحات: 2934

دانلود رمان آبان 
خلاصه رمان: آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!


خلاصه رمان آبان 

نمیدانست شماره حافظ هست یا نه اما به هر حال کاچی به از هیچی بود. حداقل تلاش خودش را کرده بود. با شنیدن صدای سرد حافظ، چشمهایش را بست و نفس راحتی کشید. روی تخت نشست و با استرس پوست کنار  ناخن هایش را یک به یک به دندان کشید. آبانم! سکوت عمیق اش پشت تلفن، به خوبی نشان میداد که او هم شماره اش را سیو نکرده و از تماس گرفتن اش شوکه شده است. حافظ در حالی که نگاهش به ریحانه بود…

ریحانه با طنازی دستش را روی میز دراز کرد. بگو. از قهوه اش نوشید و کوتاه لب زد: بسته حافظ را بین انگشت های ظریفش فشرد. لبخندی زد و پرسید: کیه حافظ؟ بدون آن که جواب ریحانه را بدهد، دستش را گرفت و با تاکید مجدد لب زد: ریحانه به سرعت دستش را از دست حافظ خارج کرد و از قصد با صدای بلند گفت: قطع کن عزیزم به چه حقی مزاحم میشه؟ بگو آبان!

صدای ریحانه را شنیده بود. موبایل را توی دستش فشرد و آرام و زیر لب غرید: صدای جدی حافظ، اجازه نداد بیشتر از قبل چه غلطی کردم زنگ زدم، اه. پشیمان شود. دهان باز کرد تا علت زنگ زدناش را بیان کند که… بگو آبان! صدای طنازانه ریحانه نطق اش را کور کرد. قطع کن عزیزدلم! به چه حقی مزاحم میشه؟ با حرص لبش را گاز گرفت. ظاهرا تا ابد باید از دست ریحانه عذاب می کشید.

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان آنائل رانده شده به قلم سحر نصری با لینک مستقیم
رمان آنائل رانده شده نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی
نویسنده رمان: سحر نصیری
تعداد صفحات: 1251

دانلود رمان آنائل رانده شده
خلاصه رمان: از بچگی تو گوشم خوندن فریا ناف بریدمه! من نامی شهیاد مردی قدرتمند و جدی تمام زندگیم رو از دور تماشاش کردم که غرایزم کار دستم نده! انقدر غرق فر موهاش و شیطنت چشم‌هاش شدم که یادم رفت اون از وجود من توی زندگیش بی‌خبره! اون ناف بریده‌ی من بود و قولش رو بهم داده بودن و حتی از این که مال منه خبر نداشت! پس وقت این رسیده بود که خودم رو بهش نشون بدم! خیال می‌کردم همه‌ چیز طبق نقشه پیش میره و اون برای همیشه مال من میشه ولی فکرش رو هم نمی‌کردم که فرشته کوچولوی من یه کله آتیشیه سرکش باشه که مدام نه روی حرفم میاره و ازم سرپیچی می‌کنه!


قسمتی از متن رمان آنائل رانده شده 

باربد با ابرویی بالا پریده کنارمان روی مبل نشست. اتفاق دیگه ای هم هست که بخواید راجع هش حرف بزنید؟ چشمم روشن چیزای جدیدی میشنوم خانما… فرشته محلی به او نداد و به سمتم برگشت. مو به مو اتفاقات دیشب رو تعریف کن ببینم چه خبر بود! آهی کشیدم و تکیه ام را به بالشت دادم. سرویس بهداشتی یک هو یهنفر از پشت هلم داد توی به خدا نمیدونم قضیه چی بود داشتم میرفتم استخر!

باربد با نگرانی نگاهی به سرتاپایم انداخت. چیزیت که نشد. ها؟ نامی کجا بود؟ شانه ای بالا انداختم. داشت با چندتا از شرکای عمو عارف حرف میزد. نمیخواستم مزاحمش بشم برای همین تنها رفتم. فرشته متفکرانه نگاهم کرد. یعنی منظورم اینه که درسته عمو عارف و نامی چرا یه نفر باید چنین کاری بکنه فریا؟ رقیب و دشمن زیاد دارن ولی چرا باید بیان به پارتنر مهمونی نامی آسیب بزنن؟ هردو را از سر راهم هل دادم تا خودم را به سرویس برسانم.

شاید چون اون نامی شیاد برای دک کردن بقیه ی دخترا منو به عنوان نامزدش معرفی کرده بود! صدای فرشته سریع بلند شد. باربد نیشخندی زد و گفت: به نظرت اگه میدونست چی؟ مامان میدونه؟ الان یه تار موی سالم رو سر این بزغاله ی خوش شانس بود؟ در سرویس را در صورتشان کوبیدم و بعد از شستن دست و صورتم سریع بیرون پریدم تا ناهار بخورم. از اتاق که بیرون رفتم با دیدن باربد که سر صندلی نشسته بود خمیازه ای کشیدم و گفتم: راحتی عزیزم

  • اشتراک گذاری
مجوز ها
آمار سایت
  • آمار مطالب
  • تعداد مطالب : 224
  • تعداد نظرات : 0
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 5
  • اعضا آنلاین : 0
  • تعداد اعضا : 0
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 155
  • بازدید دیروز : 853
  • آی پی امروز : 70
  • آی پی دیروز : 162
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 1,682
  • بازدید ماه : 5,575
  • بازدید سال : 22,931
  • بازدید کلی : 22,931
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 3.133.86.172
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سیستم عامل :
  • امروز : چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
تبلیغات
محل تبلیغات شما
درباره سایت
دانلود فیلم, دانلود فیلم خارجی, دانلود فیلم ایرانی, دانلود سریال ایرانی, دانلود انیمیشن, دانلود رایگان فیلم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " همه چی دی ال | دانلود و تماشای آنلاین فیلم و سریال " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.